به نام آرام

صندوقچهٔ نوشته های او

۳۶ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۲۵ ق.ظ سفید
عاشق بی عشق که منم

عاشق بی عشق که منم

چون کویر بیگانه با باران شده

در دلش خشکی چنان پیدا شده

از فراق روی تو هر یک شبم

در بهاران هم شب یلدا شده...

 

 

 

 

 

 

۱۹ مهر ۰۲ ۱۷ نظر
سفید
پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۲ ب.ظ سفید
عشق و نفرت

عشق و نفرت

در این روز های از سیاهی پر

قلب من بار ها از خودش پرسید:

عشق تو در میان او خفته؟

یا تنفری که می ترسید؟

 

سمت تو آسمان ها صاف

سمت من ابر ها پریشانند

شادی و نور و روشنی انگار

از من خسته دل گریزانند

 

دفتر شعر کوچکم اکنون

واژه واژه اش ترانه شده

شاخه های من بریده ولی

دلخوشم که آشیانه شده

 

سپیده عادلی پور

۱۳ مهر ۰۲ ۶ نظر
سفید
يكشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ب.ظ سفید
مرگ

مرگ

 

قلب من در جست و جویت مرده است

پیکرم از آرزویت مرده است

ای که با هر روشنی بیگانه ای

شاد باش آن ماه رویت مرده است...

 

 

 

 

 

پا نوشت: در حال سرودن شعر دیگری بودم که این دوبیتی به ذهنم خطور کرد

به این فکر میکنم که خیلی وقت ها به اندازه ی صد ها سال حرف برای زدن داریم

در عین حال به گفتن یک جمله بسنده می کنیم 

اون یک جمله انگار بیشتر از هر چیزی توی دنیا میتونه حس و حال درونی مارو به تصویر بکشه

این دو بیتی هم برای من همینطوره...

 

۰۹ مهر ۰۲ ۵ نظر
سفید
دوشنبه, ۵ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۵۲ ب.ظ سفید
امید

امید

به چشمانت نمی بینم من آن نور طلایی را

به دستانت نمی بینم من آن شوق رهایی را

قفس تنها پناهت شد، پر پروازت اما کو؟

به تو آب و غذا دادند، سر آوازت اما کو؟ 

کسی هرگز نمی پرسد، چه شد لبخندت ای زیبا؟

چرا ابریست چشمانت، دلت آشفته و شیبا

کسی هرگز نمی خواند، برایت قصه ی آرش

نمی گوید غمت تیر است، بر مقصد رسد کارش... 

 

 

 

(سپیده عادلی پور). (آرام) 

۰۵ دی ۰۱ ۵ نظر
سفید

به نام خدا

به نام خداوند رنگین کمان

خداوند بخشنده ی مهربان

خداوند نیکا و کومار خُرد

خداوند پدرام، که جان سپرد

خدایی که تیر و کمان آفرید

دوصد کودک قهرمان آفرید

خدایی که از گفته ها بهتر است

صمیمی تر از گریه ی مادر است... 

 

۲۷ آبان ۰۱ ۵ نظر
سفید