به نام آرام

صندوقچهٔ نوشته های او

۴ مطلب با موضوع «در باب این روز ها» ثبت شده است

حقیقت

چیزی که در جمهوری اسلامی خوب یاد گرفته ام این است ؛ که جانم ، که اتفاقا تنها دارایی ام نیز هست ؛ حتی به اندازه ی مرگ مورچه ای که هنگام راه رفتن حواستان نیست و پایتان را رویش می گذارید هم ارزش و اهمیت ندارد .

به این حقیقت همان آبان ۹۸مشرف شدم ؛ با کشته شدن ۱۵۰۰نفر طی سه روز!

که قطعا خیلی هایشان از من با هوش تر بوده اند ؛

شریف تر بوده اند ؛

و شجاع تر حتی…

بعد ها با پروازps۷۵۲

و کشته شدگان اعتراضات ۱۴۰۱ و اعدامی های بعد از آن  بیشتر و بیشتر به این امر واقف شدم .

سیلی بود که هر بار به صورتم می خورد ،ردش تا ماه ها بر جسم و جانم می ماند .

اینکه انسان بفهمد جانش آنقدر ها که خیال می کند ارزشی ندارد دردناک ، اما خوب است .

حداقلش این است که دیگر حتی لحظه ای به این فکر نمی کند که برای حفظ جانش ،شرافتش را به حراج بگذارد؛ 

یا بین سکوت در برابر ظالم و ایستادن مقابلش تردیدی ندارد ؛

حتی اگر کاری از پیش نبرد و زندگی اش را از دست بدهد  و ظالم ، ظالم بماند.

۰۳ بهمن ۰۲ ۳ نظر
سفید

انفجار

اعلام کردن۱۱۰۰ کشته تو یه بیمارستان۱۵۰تخت خوابی

به علت اصابت موشک رخ داده

من هم کاری ندارم که چقدر این اخبار درسته

هرچند با تصاویری که موجوده انفجار داخل پارکینگ رخ داده 

و ساختمون های بیمارستان همشون سالم ان

و عملا فقط چندتا ماشین ترکیدن 

خواستم  بگم حتی اگه اسرائیل واقعا موشکی هم

به اون بیمارستان زده باشه و واقعا۱۱۰۰نفر در این حادثه

کشته شده باشن باز هم ج.ا در جنایت چندین پله بالا تره

وقتی حرف از جنایت میشه همیشه اونه که روی قله ایستاده

قابل توجه اون دوستانی که درباب این اتفاق خونشون به جوش اومده

و زمان اعتراضات و جنایات سال های گذشته سکوت اختیار کردن

باید بگم ظلم ظلمه و شما قطعا یک جای کارتون می لنگه

اگه۱۱۰۰نفر برای شما عدد بزرگیه برای ما که آبان ۹۸ رو دیدیم خاطره است

(۱۵۰۰کشته طبق آمار رسمی طی۴روز) دیگه حالا هواپیمای اوکراینی

و کشته شده های پارسال رو فاکتور میگیریم.

حالا چرا میگم ج.ا توی ظلم و جنایت تک و تنها رو قله ایستاده؟

چون همه ی کشته های این سال ها شهروندان خودش بودن

اسرائیل هنوز این مرحله رو انلاک نکرده!

۲۶ مهر ۰۲ ۴ نظر
سفید

ای وای وطن

گــــویید بـــه نـــوروز کـه امــسال نــیایـــــد
در کشور خونیــــن کــفنـان ره نـگشـــــایــــد

بـلـبـل بــه چمــن نـغــمــه شـــادی نـســرایـــد

 مــــاتـم زدگان را لــــب پـــرخـنــده نــشایـــد

خون می دمد از خاک شهیدان وطن‌وای
ای وای وطن، وای وطن، وای وطن، وای

گلگون کفنان را چه بهـــار و چــــه زمستــــان
خونین جگران را چه بیابـــان چـــه گلستــــان

در کشور آتـــــش‌زده در خـــــانــــه ویــــران
کس نیست زند بوسه به رخسار یتیمان 

کس نیست که دوزد به تن مرده کفن‌وای
ای وای وطن، وای وطن، وای وطن، وای

 

 

 

 

برگی از درخت اشعار شاعر افغان

خلیل الله خلیلی

۱۱ اسفند ۰۱ ۴ نظر
سفید
پنجشنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۹ ب.ظ سفید
تپه ی اندوه

تپه ی اندوه

آنقدر سکوت کرده ام
و دانه های اندوه را در دلم کاشته ام که دیگر برای بذر جدید جایی نمانده
دانه ها جوانه زده اند، بزرگ شده اند
ریشه ی خیلی هایشان تمام قلبم را در بر گرفته و شاخه هایشان سینه ام را شکافته است..
اصلا فایده ای این قلم چیست وقتی که نتواند درد انسان را جاری کند؟
وقتی که نتواند حکم آزادی احساسات دربند شده ای باشد که مدت هاست روحمان را می آزارند. 

قبل تر ها زمانی که در خانه ی وبلاگم را باز میکردم و روی صندلی های چوبی کج و کوله اش می نشستم، به هر سو خیره می شدم جز تیرگی و اندوه چیزی توجه ام را جلب نمی کرد.
با خود می اندیشیدم که جهانم تار است، درست، اما شاید بشود در این خانه اندکی از ان تیرگی فاصله گرفت، 
شاد بود‌!

یا حداقل لبخند زد!
از شما چه پنهان  گهگاهی هم به این علت که چرا نمی توانم از روشنی بنویسم خود را سرزنش می کردم. 

اکنون اما اینطور نیست!
من به خود حق می دهم! 
به تمام وطن دوستان و دغدغه مندانی که در این خاک قدم می گذارند حق می دهم!
چگونه می توانم از نور بنویسم زمانی  که خانواده ام را ناجوانمردانه در انفرادی های بی نور محبوس کرده و آخر اعدام کرده اند؟ 
چگونه می توانم از آرزو بنویسم
زمانی که خواهران و برادارن کوچکم را در میان کوچه پس کوچه های این شهر غریب لگد مال کرده و کشته اند؟ 
چگونه از زیبایی پاییز بنویسم
هنگامی که به جای برگ های خشکیده سنگ فرش خیابان ها  با خون دوستانم تزئین شده است؟

چگونه میتوانم؟ 

فراموش کرده ام اخرین خنده ی از ته دلم را
فراموش کرده ام شادی را  روشنی را لبخند را

خنجر های فرود امده بر سینه ام را اما  هرگز فراموش نخواهم کرد!

به امید آزادی ایران...

۱۷ آذر ۰۱ ۱ نظر
سفید