یه لحظه هایی هم هست
که خودتم میدونی داری چرت و پرت مینویسی
ولی نمیتونی قلم و کاغذ رو رها کنی...
یه لحظه هایی هم هست
که خودتم میدونی داری چرت و پرت مینویسی
ولی نمیتونی قلم و کاغذ رو رها کنی...
چقدر بعدا میخونیشون سرخ میشی💙
توی این لحظات دست خطم از بدم، بدتر میشه :"
و سرعت نوشتنم و بزرگی کلمات...
مثلِ جورکردنِ سهچار بیتِ سوزناکِ زورکی!
درسته که چرت و پرتن ولی لازمه :") برای همین نمیشه رها کرد.
سلام.سلام.سلام... .:).
ا
اصل نوشتن همین است!
حواسم نبود، ارسال شد ، کردمش، دو تکه!😀
وای دقیقا XDDD
سلام سلام صدتا سلام هزار و سیصدتا سلام:/
من از هر ده پستم شاید به زووور یه دونش منتشر بشه:")
سیاهن ولی اعصاب ندارن جواب سلام نمیدن😕👌
باشه حتما🤔😐
بنظرمن حتی همین نوشته هارو باید ثبت کنی . مرور مجدد اونا باعث میشه خیلی دقیق تر و منطقی تر از گذشته به اون اتفاقی که باعث این حالت شده نگاه کنی . پس بنویسشون :)
من نوشته های این مدلی رو توی کانالم دارم مینویسم .
لینک کانال خدمت شما خوشحال میشم مهمون نگاه های گرم شما باشم .
من چند وقتی دچار لحظه هایی شدم که دلم میخواست خودمو بندازم دور :)
ولی فعلا از این لحظه دورم.
منتظر میمونیم تا به لحظه های شعر گفتن و نوشتن برگردی :)
راستش من این وضعیتو خیلی دوست دارم، هرچند خروجیش معمولاً چیز قابل اعتنایی نیست ولی مغزو سبک میکنه! :)
تقریبا در تمام اوقات به این شکلم
D:
باز کجا رفتین؟ :/
آره!
انقدر چرت و پرت مینویسم که نگو!
اصلا یکی از دلایل فعالیت کمترم همینه!
دقیقا :")
هرچند حس خالی شدن مغزمو دوست دارم...
یه احساسیه انگار کل اون چرند و پرندها رو ریختم دور و حالا مغزم داره نفس میکشه!
🌹🌹🌹
به قول این بچه امروزیها مووود
:`)
:دی