شب تاریکی بود
خفته از خواب پرید
و به هر سو نگریست هیچ هُشیار ندید!
همه در خواب عمیق!
همه در خواب عظیم!
اندر این خواب ولی
همه گان زنده بُدند!
مرغ آزاد و به خواب
خسته و پربسته بُدند!
یک نفر دانه تمنا می کرد
دیگری نور
یکی آزادی!
و کجا بود آن کس، که ز خوابش برخواست؟!
همگی در پی آنی بودیم
که به اندازه ی یک بیداری
منفصل بود ز ما!...
(سین. عین). (آرام)
زیبا بود :)