وحشتناک ترین دردی که تاحالا تجربش کردید چی بوده؟
و اگه قرار باشه در طول زندگیتون بارها و بارها تکرار بشه چیکارش می کنید؟
وحشتناک ترین دردی که تاحالا تجربش کردید چی بوده؟
و اگه قرار باشه در طول زندگیتون بارها و بارها تکرار بشه چیکارش می کنید؟
درد فیزیکی که همه دردا مثل هم درد وحشتناکیه ولی زود تموم میشه. درد روحی وقتی یکی از اعضای خانوادم خدای نکرده طوریش بشه دلم میخواد بمیرم
فکر کنم ناکافی بودن
کاربرد واژه ی وحشتناک، خودش وحشتناکه. نمیدونم میتونم اسمش رو بذارم وحشتناک یا نه؟ میدونم عمیق و ماندگارِ ولی نمیدونم وقتی صحبت از رعب آور میشه میتونم تعریف درستی نسبت بهش و تطابقش با درد خودم داشته باشم یا نه... راستش رو بخوای دردی که نه عرض داره نه طول داره نه تکراری میشه و نه میشه باهاش مثل یک صورت شستن هر روزه برخورد کرد رو مد نظر تو میدونم و هنوز، هنوز در موردش مطمئن نیستم پس سکوت میکنم
اما سوال دوم رو فکر کنم کاری نمیشه کرد به جز زندگی
از دست دادن عزیزا...
و حتی از مورد قبلی هم هنوز خوب نشدم چه برسه ب تحمل بعدی
اگه از بین میرفت دیگه وحشتناک نبود، بود؟
تنها چیزی که به ذهنم میرسه: گذر زمانِ
همون درد از دست دادن عزیز
واژهی وحشتناک، کاملا مناسبه براش
با خودت میگی یعنی چی؟؟یعنییی چیییی؟؟یعنی دیگه نیست؟؟دیگه هیچ وقت هیچ وقت برنمیگرده؟؟حتی یه سال دیگه؟؟حتی ده سال دیگه؟؟
این حقیقت وحشتناک که عزیز دلت رو دیگه هیچ وقت نخواهی دید و کاملاً نیست شده فوقالعاده ترسناکه اصلاً نمیشه توصیفش کرد.هضمش هم خیلی زمان میبره
آدم دقت میکنه قشنگ متوجه میشه زجههایی که آدما تو لحظات اول مرگ عزیزشون میزنن کاملاً از روی وحشت نه غم
کاملاً درسته... آدم با تو در مورد درد کشیدن هم حرف بزنه آخرش میرسه به شیرینی مصاحبت :)
درد عصب کشی دندون😐
شرمنده بلد نبودم فلسفی بنویسم😂😐🌺
تا حدود زیادی میتونه ولی به طور کامل نه
انگار هیچ وقت نمیتونه از ته ته دلش خوشحال بشه.همیشه یه حسرت ریزی ته دلش داره
نمی دونموحشتناک ترینه یا نه
اما برای من تنهایی... دوست داشته نشدن... نامرئی بودن...
اینها درد های بزرگین...
لطف داری خواهش میکنم😐🌺
😂🤦♂️
بنده سین دال هستم
حالا شما الهه هم میونید صدام کنید
😂😂
خیلیوقتها دچارشونم
و چون بلد نیستم خودم رو دوست داشته باشم برام سخت تر میگذره...
درد وقتی که فشارم میوفته از درد قلبم غیر قابل تحمل تره چون نمی تونم تا چند روز چیزی بخورم و با سرم ادامه حیات میدم چشم هام نمیبینه تا مدت طولانی سردد شدید و بی وقفه ....
و نمی دونم چی کار کنم ...
آره فکر میکنم بیشتر مرور خاطرات خوب گذشتس یا اونقدر به سلامتی و اینکه وقتی حالم خوبه چه حسی داشتم فکر میکنم تا مثلا جذبش کنم زودتر خوب بشم
چون بیناییم مختل میشه خیلی سخته
درد جسمی، سال سوم دبستان انگشتم لای لولای در گیر کرد و بچه ها هم فک کردن من در رو گرفتم نیان تو، برا همین فشار میدادن. شانسم گرفت انگشتم قطع نشد.
درد روحی، شاید از دست دادن مادر بزرگ خیلی عزیزم
جسمی که خب معمولا میره و درد روحی هم سعی می کنم باهش کنار بیام. به هر حال دیر یا زود همه برگشتنی هستیم. و خب دنیا هم همیهش بکام ما نیست. یه اتفاقایی با هیچ چیزی نمیشه جلوشو گرفت.
چه سوالایی می پرسی •-•\
حداقل یه چیزی بپرس که منم بتونم راجع بهش نظر بدم :/
نمونه اش مرگ، یا اتفاقات تلخ و ناگوار، غم ها، مشکلات
روحی
خیلی هم بد
راه حل من :
error 404
not found
:)
سلام :)
دردهای من
جامه نیستند تا ز تن درآورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشتهی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان برآورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
...
مردمی که پوستینشان
رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنهی شناسنامه هایشان
درد میکند...
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظههای تازهی سرودنم درد میکند
...
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست...
[قیصر امین پور]
چیزی که حال حاضر دارم تجریش میکنم،دندون درده،وای از آن روز که دندان هایت آهکی شود...
درد خرد شدن، نادیده گرفته شدن
و وای..
اگه بخواد همیشه تکرار بشه، قطعا باهاش کنار نمی یام، نمی دونم باید چیکار کرد.
سلام سپیده جان
درد از دست دادن عزیزان که تصورش هم بسیار وحشتناکه و هر وقت بهش فکر میکنم که خدایی نکرده برای من این اتفاق بیافته غمی عظیم توی دلم می نشینه 😔
همیشه میگم خدا هیچ وقت اون روز رو نیاره
یکی از دردهای وحشتناک من بعد از عمل جراحی دندان عقل بود
و نمره ی پایینی که تو درس تاریخ بدست آوردم،به دلیلی نتونستم خوب مطالعه کنم و علاقه ی زیادی به این درس داشتم و با توجه به روحیه ی بسیار حساسم تاثیر بدی توی روانم داشت و باعث شد بعد از اون دچار سردردهای عصبی شدید بشم. ولی خدا رو شکر رفته رفته سردردهام کم شد و بهبود پیدا کردم.خیلی عذابم میداد شقیقه هام به شدت درد می کرد. الهی هیچ کس به این درد دچار نشه.
نظر منم همونه...
هر طور راحتی 😄
اتفاقا" خودم علاقه ی خاصی به این اسم دارم
امیدوارم هیچ وقت این دردها رو تجربه نکنی
:))
یه سوال:
چرا دوست دارین نظر ما ها رو بدونین؟
این پست منو یاد جمله ای انداخت،فکر میکنم از دکتر شریعتی باشه
خدایا تو خود میدانی که انسان بودن و انسان ماندن در این دنیا چه سخت و دشوار است.
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.
قانع کننده بود :)
خب شما خودتون هم به سوالی که پرسیدین پاسخ بدین...ما دوست دارین نظر شما رو هم بدونیم...
دیدن آدمایی ازشون خوشتون نمیاد مثلا :)
مریضی عزیزانم
چون کاری از دست ادم برنمیاد
دردی که برای خودت باشه خیلی وقت ها میشه راه رهایی ازش رو پیدا کنی
ولی..
کاش می شد همه چی رو تغییر داد. البته اگه تلاش کنه آدم می تونه به هدفش برسه ولی خب از مشکلات نمیشه فرار کرد. هر وقت یه مشکل رو حل کردیم بعدیش اومده. از همون بچگی ها. گفتن تیزهوشان قبول شی دیگه راحتی. باز می رسیم به دانشگاه. گفتن دانشگاه خوب قبول شی دیگه راحتی. دانشگاه قبول شی دنبال کار، کار پیدا کنی همسر، بعد بچه، اینا فقط یه تیکه کوچیکش بود.
و البته همه ی مشکلات رو هم نمی تونیم حل کنیم. گاهی باید فقط ازش رد شیم.
ولی من به این نتیجه رسیدم مشکل اعلب ما اینه که داشته هامونو نمی بینیم. شما الان شروع کنید هر شب 10 تا از داشته هاتونو بنویسین. ببینین کی تموم میشه. ما همیشه نداشته هامون رو می بینیم. و اگه بعضی ها تو فاز افسردگی و ناراحتی اند معمولا مشکلشون همینه
وحشتناک ترین چیز توی زندگی
خوده زندگیه
هرچیز دیگه ای هم بگیم میشه قسمتی از زندگی
همیشه اصل وحشتناک تر از فرعیاس
ما هروز داریم مقابله میکنیم باش حتی از راه هایی که متوجهش نیستیم
بعضی وقتا بدنت میجنگه که تو مریض نشی و متوجه نیستی
بعضی وقتا مجبوری کار هایی بکنی که دوست نداری ولی مجبور به انجام اون هایی(مثلا بعضیا از درس خوندن متنفرن)
میشه ساعت ها این بحث رو باز کرد و حرف زد و نوشت
و همه اینا تاوان زندگی و زنده بودنه
اگه خودتو جای ی جسم بی جان بزاری میبینی کامنت های بالا کلا حذف میشن
زندگی خیلی وحشتناکه
عجب سوالی؛)
وحشتناک ترینش برای من دوره ای بود که عملا حس میکردم مرده متحرکم ودرعین حال شرایط فیزیکی خیلی بدی داشتم وروزها کاملا حس مردن میکردم!سطح هوشیاری پایینم کاررو سخت ترمیکرد...
اگراون دوران تکراربشه تنها راهش اینه که سعی کنم حالموبهترکنم،هوشیار ترباشم و..خلاصه چیزی که بشه باهاش راحت تر تحمل کرد
هرچند فکرنمیکنم تکراربشه:)🌼
زندگی خیلی از ادما
خیلی به معنای واقعی کلمه
۸۰ درصد درده
۲۰ درصد شادی
این معادله هیچ وقت برابر و خنثی نیست
حداقل توی زندگی های امروزه
امیدوارم روزای خوب واسه هر کسی ساخته بشه براش
نمیدونم:)
ولی دل درد ازهممه بدتره:)
درد معده ازهمه آشفته کننده تره
:) پس برای همین پرسیدی:)
امیدوارم برای خودتم همینطور باشه*_*
راستی انگار یه تغییراتی دادی مبارکه🌻
اینجا رو D:
نمیدونم درد وحشتناک چه دردیه:(
به نظرم وحشتناک بودن درد بستگی به شرایط داره...
گاهی وقتا انقدر حساس و تحریک پذیر شدیم که یه مشکل روحی کوچیک یا حتی یه دل درد و سردرد ممکنه برامون وحشتناک باشه...
گاهی انقدر زمونه مجبورمون میکنه قوی باشیم که دردایی رو تحمل میکنیم و از سر میگذرونیم که وقتی برمیگردیم نگاه میکنیم به عقب به از خودمون تعجب میکنیم:)
بیشتر از اینکه بخوام دعا کنم هیچ کس دچار درد وحشتناک نشه
دعا میکنم که قوی باشیم:)
صادقانه بگم ؟! D:
عکس هدر و فونت رو دوست ندارم اما بقیهش خیلی خوبه *-*
شاید بدترین دردی که بهش فکر می کنم و خییلی ازش می ترسم : از کار افتادن جسم در عین هوشیاری ذهن باشه ... دلم می خواد هیچ کس هیچ وقت به این درد دچار نشه
عهه چه خوشگل شده اینجا :)))
تا حالا کسی اینقدر به سرعت به کامنتم پاسخ نداده بود! 😅
شاید دردناک ترین و در عین حال تکرار شدنی ترین رخداد زندگی "بودن" باشه.
بودن در میان مردمان
بودن و کنار اومدن با خود
بودن و ساختن و تحمل کردن
...
در جواب باید اون تیکه معروف "بودن یا نبودن، مسئله این است" رو داشته باشیم!
آمممممم درد های من برمیگرده به احساساتم.
اینکه کسی تلاش هایی که میکنم رو نمیبینه،یا مثلا اینکه من مثل هم سن و سال های خودم نیستم،یا وقتی دوستی ها تموم میشه،یا بدترینش اینکه به اشخاص واقعی علاقه ای ندارم،یعنی میدونی احساسات عاشقانه ندارم و نداشتم--
راه حلش؟خب من قبلا آدم دیوونه ای بودم و فکر میکردم راه حلش اینه که خودمو خلاص کنم!ولی خب الان فقط لبخند میزنم و میگذرم،احتمالا زندگی همینه،اینارو میاره جلو چشمات تا قشنگ یاد بگیری.
کامنت قبلی نیامده و من الان جمله ی قبلی رو به طور کامل یادم نیست:/
کلیش این بود که اگر اون اتفاقات بد نیفتاده من به جایی که الان بودم نمیرسیدم
درد وحشتناک رو اصلاً نمیشه به زبون اورد و نوشت.ولی میدونم اگه قرار باشه بازها تکرار بشه،آدمی رو ضد ضربه میکنه.از بار دوم به بعد دیگه درد نیست.صرفاً تکرار یک اتفاق ناگواره که تو بهش عادت کردی و به قول کامو وقتی درد رو مدت طولانی تجربه کنی،انقدر بهش عادت میکنی که به کل یادت میره اون درد اصلاً درد بوده،فکر میکنی جزوی از زندگیه.همین.