چیزی که در جمهوری اسلامی خوب یاد گرفته ام این است ؛ که جانم ، که اتفاقا تنها دارایی ام نیز هست ؛ حتی به اندازه ی مرگ مورچه ای که هنگام راه رفتن حواستان نیست و پایتان را رویش می گذارید هم ارزش و اهمیت ندارد .
به این حقیقت همان آبان ۹۸مشرف شدم ؛ با کشته شدن ۱۵۰۰نفر طی سه روز!
که قطعا خیلی هایشان از من با هوش تر بوده اند ؛
شریف تر بوده اند ؛
و شجاع تر حتی…
بعد ها با پروازps۷۵۲
و کشته شدگان اعتراضات ۱۴۰۱ و اعدامی های بعد از آن بیشتر و بیشتر به این امر واقف شدم .
سیلی بود که هر بار به صورتم می خورد ،ردش تا ماه ها بر جسم و جانم می ماند .
اینکه انسان بفهمد جانش آنقدر ها که خیال می کند ارزشی ندارد دردناک ، اما خوب است .
حداقلش این است که دیگر حتی لحظه ای به این فکر نمی کند که برای حفظ جانش ،شرافتش را به حراج بگذارد؛
یا بین سکوت در برابر ظالم و ایستادن مقابلش تردیدی ندارد ؛
حتی اگر کاری از پیش نبرد و زندگی اش را از دست بدهد و ظالم ، ظالم بماند.