و آسمان چه تیره است!
و شب چه شوم!
دریچه ی تفکرم چه ابلهانه بسته است
بدون تو تمامی پرندگان این قفس
چه بی نفس
به خواب می روند و بس!
مگر کجای این جهان فتاده ای؟!
صدای تو
نوای قلب تیره ام
و دست تو نشانگر محبتی دراز و دور
بدون تو تمام خانه ام تهی ست...
کجای این جهان فتاده ای
که چشم من
در انتظار دیدنت به خواب خوش نمی رود
و قلب من چرا نفس نمی کشد؟!
تویی تمام روشنی
و آسمان بدون تو چه تیره است...
ستارگان به خواب رفته اند و ماه
به کوه تکیه داده است
گرفته است و خسته است
به آسمان من بیا!
تویی تمام روشنی
و آسمان قلب من
بدون تو
چه تیره است...