به نام آرام

صندوقچهٔ نوشته های او

۷ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

انفجار

اعلام کردن۱۱۰۰ کشته تو یه بیمارستان۱۵۰تخت خوابی

به علت اصابت موشک رخ داده

من هم کاری ندارم که چقدر این اخبار درسته

هرچند با تصاویری که موجوده انفجار داخل پارکینگ رخ داده 

و ساختمون های بیمارستان همشون سالم ان

و عملا فقط چندتا ماشین ترکیدن 

خواستم  بگم حتی اگه اسرائیل واقعا موشکی هم

به اون بیمارستان زده باشه و واقعا۱۱۰۰نفر در این حادثه

کشته شده باشن باز هم ج.ا در جنایت چندین پله بالا تره

وقتی حرف از جنایت میشه همیشه اونه که روی قله ایستاده

قابل توجه اون دوستانی که درباب این اتفاق خونشون به جوش اومده

و زمان اعتراضات و جنایات سال های گذشته سکوت اختیار کردن

باید بگم ظلم ظلمه و شما قطعا یک جای کارتون می لنگه

اگه۱۱۰۰نفر برای شما عدد بزرگیه برای ما که آبان ۹۸ رو دیدیم خاطره است

(۱۵۰۰کشته طبق آمار رسمی طی۴روز) دیگه حالا هواپیمای اوکراینی

و کشته شده های پارسال رو فاکتور میگیریم.

حالا چرا میگم ج.ا توی ظلم و جنایت تک و تنها رو قله ایستاده؟

چون همه ی کشته های این سال ها شهروندان خودش بودن

اسرائیل هنوز این مرحله رو انلاک نکرده!

۲۶ مهر ۰۲ ۴ نظر
سفید
يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۴۱ ق.ظ سفید
آدم برفی

آدم برفی

دلم برایت تنگ شده است.

مثل درختی که دلتنگ تبر شود.

مثل آدم برفیِ دلتنگ آفتاب...

۲۳ مهر ۰۲ ۴ نظر
سفید

چالش چشم هایم

یاسمن گلی
یاسمن گلی
 
 
 

 

 

همانطور که احتمالا می دانید چندان رابطه ی خوبی با چالش هایی که در بیان به راه می افتند ندارم.

نه اینکه از نظرم ایده ی خوبی نباشند ؛ صرفا  از این جهت که عموما در نوشتن راجع به موضوعات از پیش تعیین شده نمی توانم به خوبی عمل کنم.

 

دیروز می خواستم هر طور شده در یک پست چند خطی درباره ی"گ" بنویسم

و تلاشم در نهایت به سه چهار پیش نویس غیر قابل انتشار منتهی شد.

این هارا گفتم تا بدانید انجام این چالش بهانه ای است برای نوشتن از او...

 

 

چشم هایم:

 

اگر روزی برسد که دیگر نتوانم ببینم ،دلم برای خیلی چیز ها تنگ می شود.

از درخت و گل ها گرفته تا مارمولک های خانه ی مادر بزرگم که بعضی هایشان انگار با اژدها جفت گیری کرده اند.

بیشتر از همه اما دلم برای تو تنگ می شود.

برای موهای صاف و خرمایی رنگت که اگر  نبندی شان تا روی سینه ات می رسند .

برای لبخند هایت، برای ظرافت انگشتانت ،برای چشم هایت!

دلم برای هر چیزی که تو در انتهای آن ایستاده باشی تنگ می شود رفیق.

دروغ چرا

اکنون هم اگر پشت میز نشسته ام و رشته ی کلمات را به هم می بافم بخاطر توست.

تو نه تنها مایه ی فروغ چشمانم بلکه نقطه ی اتصال من به این جهان آشفته ای.

شاید هرگز نتوانسته باشی گرد اندوه را از شیشه ی غبار الود قلبم بزدایی اما

پنجره هایی با حضورت در این خانه ساختی که تا سالیان سال میتوان بی چراغ  در آن زندگی کرد....

 

 

پانوشت: 

در ستایش دوستان ابدی

 

پانوشتِ پانوشت:تمام خوانندگان این پست بلا استثنا به این چالش دعوت اند:)

 

پانوشتِ پانوشتِ پانوشت: جا داره یه تشکر ویژه هم بکنم از امیر عزیز بابت ایجاد قابلیت ریبلاگ:)

۱۹ مهر ۰۲ ۶ نظر
سفید
چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۲۵ ق.ظ سفید
عاشق بی عشق که منم

عاشق بی عشق که منم

چون کویر بیگانه با باران شده

در دلش خشکی چنان پیدا شده

از فراق روی تو هر یک شبم

در بهاران هم شب یلدا شده...

 

 

 

 

 

 

۱۹ مهر ۰۲ ۱۷ نظر
سفید
پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۲ ب.ظ سفید
عشق و نفرت

عشق و نفرت

در این روز های از سیاهی پر

قلب من بار ها از خودش پرسید:

عشق تو در میان او خفته؟

یا تنفری که می ترسید؟

 

سمت تو آسمان ها صاف

سمت من ابر ها پریشانند

شادی و نور و روشنی انگار

از من خسته دل گریزانند

 

دفتر شعر کوچکم اکنون

واژه واژه اش ترانه شده

شاخه های من بریده ولی

دلخوشم که آشیانه شده

 

سپیده عادلی پور

۱۳ مهر ۰۲ ۶ نظر
سفید