به نام آرام

صندوقچهٔ نوشته های او

حقیقت

چیزی که در جمهوری اسلامی خوب یاد گرفته ام این است ؛ که جانم ، که اتفاقا تنها دارایی ام نیز هست ؛ حتی به اندازه ی مرگ مورچه ای که هنگام راه رفتن حواستان نیست و پایتان را رویش می گذارید هم ارزش و اهمیت ندارد .

به این حقیقت همان آبان ۹۸مشرف شدم ؛ با کشته شدن ۱۵۰۰نفر طی سه روز!

که قطعا خیلی هایشان از من با هوش تر بوده اند ؛

شریف تر بوده اند ؛

و شجاع تر حتی…

بعد ها با پروازps۷۵۲

و کشته شدگان اعتراضات ۱۴۰۱ و اعدامی های بعد از آن  بیشتر و بیشتر به این امر واقف شدم .

سیلی بود که هر بار به صورتم می خورد ،ردش تا ماه ها بر جسم و جانم می ماند .

اینکه انسان بفهمد جانش آنقدر ها که خیال می کند ارزشی ندارد دردناک ، اما خوب است .

حداقلش این است که دیگر حتی لحظه ای به این فکر نمی کند که برای حفظ جانش ،شرافتش را به حراج بگذارد؛ 

یا بین سکوت در برابر ظالم و ایستادن مقابلش تردیدی ندارد ؛

حتی اگر کاری از پیش نبرد و زندگی اش را از دست بدهد  و ظالم ، ظالم بماند.

۰۳ بهمن ۰۲ ۳ نظر
سفید
پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۵۲ ق.ظ سفید
اندر احوالات (من5)

اندر احوالات (من5)

این روزها بیشتر می نویسم؛

بهتر اما نه.

اکثر خط خطی هایم مهملات اند و برامده از بازار آشفته ی روانم .

می نویسم؛

نه برای اینکه نوشتن حالم را خوب کند.

می نویسم تا کلمات درونم نگندند؛تا دست کم یکجا خودم باشم.

فارغ از لبخند های پوشالی و ذوق تاریخ گذشته ی چشمانم بد باشم!

بی هیچ اجباری در توضیح علت این احوال.

نمیدانم چه شد که اینگونه شد.

به خودم آمدم و دیدم از دست رفته ام 

آن دختر امیدوار و بذله گو که شادی از پوست روشنش تراوش می کرد رفته بود؛

شاید هم مرده بود...

دیگر ساز نمی زد،دیگر شعر نمی خواند، نمی رقصید

گاهی حتی فراموش می کرد به گل های عزیز تر از جانش آب بدهد.

دیگر دوچرخه سواری را دوست نداشت

موتورسواری راهم همینطور

دیگر حتی خودش را هم دوست نداشت...

 

۲۵ آبان ۰۲ ۶ نظر
سفید
جمعه, ۱۹ آبان ۱۴۰۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ سفید
موژ

موژ

پشت چهره ی خندان من جاده ی اندوهی است نامتناهی،

که به هیچ کجا ختم نمی شود.

مادامی که زنده ام و ریه هایم 

از هوا پر و خالی می شوند؛

به پیمودن این جاده ی شوم محکومم.

مسخره است که تنها لحظه ای می توانیم بی غم زندگی کنیم ،که اصلا زنده نباشیم...

۱۹ آبان ۰۲ ۷ نظر
سفید

من۴

دلم می خواهد از چیز های خوب بنویسم

از روشنی و امید بنویسم 

دلم می خواهد یک بار این صفحه ی لعنتی را باز کنم و چشم هایم 

چیزی به جز تیرگی و اندوه را ببیند.

  یک بار بیایم و با اطمینان خاطر بگویم ، با تمام این رنج های تحمل ناپذیری

که بر شانه هایم سنگینی می‌کنند ؛ایمان دارم که زندگی ارزشش را دارد!

و ای کاش می توانستم..

 

 

۰۹ آبان ۰۲ ۵ نظر
سفید

انفجار

اعلام کردن۱۱۰۰ کشته تو یه بیمارستان۱۵۰تخت خوابی

به علت اصابت موشک رخ داده

من هم کاری ندارم که چقدر این اخبار درسته

هرچند با تصاویری که موجوده انفجار داخل پارکینگ رخ داده 

و ساختمون های بیمارستان همشون سالم ان

و عملا فقط چندتا ماشین ترکیدن 

خواستم  بگم حتی اگه اسرائیل واقعا موشکی هم

به اون بیمارستان زده باشه و واقعا۱۱۰۰نفر در این حادثه

کشته شده باشن باز هم ج.ا در جنایت چندین پله بالا تره

وقتی حرف از جنایت میشه همیشه اونه که روی قله ایستاده

قابل توجه اون دوستانی که درباب این اتفاق خونشون به جوش اومده

و زمان اعتراضات و جنایات سال های گذشته سکوت اختیار کردن

باید بگم ظلم ظلمه و شما قطعا یک جای کارتون می لنگه

اگه۱۱۰۰نفر برای شما عدد بزرگیه برای ما که آبان ۹۸ رو دیدیم خاطره است

(۱۵۰۰کشته طبق آمار رسمی طی۴روز) دیگه حالا هواپیمای اوکراینی

و کشته شده های پارسال رو فاکتور میگیریم.

حالا چرا میگم ج.ا توی ظلم و جنایت تک و تنها رو قله ایستاده؟

چون همه ی کشته های این سال ها شهروندان خودش بودن

اسرائیل هنوز این مرحله رو انلاک نکرده!

۲۶ مهر ۰۲ ۴ نظر
سفید