چه کسی می داند
شاید در پس این همه تاریکی ها
یک نفر بیدار است!
یک نفر سخت برای دل خود می خواند یک نفر می بیند یک نفر می داند
ای بسا آن هایی که به لبخند گلی دل بستند...
چه کسی می داند؟ 
شاید همراه باران امشب به زمین باریدم
وطراوت را من 
به همین خاک نژند بخشیدم
چمدانم خالیست 
قصد رفتن دارم 
جیب هایم پر ز عطر گل ها 
دستانم آزاد 
چه‌کسی می داند 
شاید امشب رفتم!...