زندگی :: به نام آرام

زندگی

زندگی مثل یه لیوان نوشیدنی می مونه

مهم نیست چه مزه ای داره!

وقتی تشنه باشی

ازش لذت می بری...

۹۹/۰۶/۰۹

سفید

نظرات (۱۱)

۰۹ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۳۵

سین دال

تعبیر قشنگی بود :)

۹ شهریور ۹۹، ۲۱:۳۶

پاسخ:

شاید :)

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۰۶

بهار

زندگی نه ماندن است .

نه رسیدن

زندگی به سادگی رفتن است!🖤

خوب جای شد😊😊

۱۰ شهریور ۹۹، ۰۰:۱۲

پاسخ:

قطعا همینطوره (:

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۴۵

soofi ae

دقیقا..

۱۰ شهریور ۹۹، ۰۹:۲۶

پاسخ:

سوفی

چقدر زندگی می کنی؟

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۳۸

ꜰɪɢʜᴛᴇʀ 👊ᴛᴋᴅ

عارهههههههههههههه 🤘

۱۰ شهریور ۹۹، ۰۹:۲۸

پاسخ:

:))

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۳۵

soofi ae

همم بنظر خودم الان خیلی!اما خب بیشترم میشه خوب و واقعی زندگی کرد

۱۰ شهریور ۹۹، ۰۹:۳۶

پاسخ:

چقدر عالی!

امیدوارم همیشه خوب و عالی زندگی کنی:)

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۳۶

مترسک ‌‌‌‌‌

الان یعنی ما تشنه‌مون نیست که همه‌اش تو عذابیم؟ :|

۱۰ شهریور ۹۹، ۰۹:۴۴

پاسخ:

نه منظورم این نیست😅

تقریبا میشه گفت که زندگی کردن یعنی لذت بردن

لذت بردن از موقعیت ها و چیزای خوب رو که همه بلدن( همه نوشیدنی های خوشمزه رو دوست دارن) هنر زندگی کردن یعنی از سختی و عذاب و درد و رنج هم لذت ببری! (حتی اگه اون نوشیدنی تلخ و زهر باشه)

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۳۹

soofi ae

امیدوارم همه طعم خوب زندگی رو بچشن همیشه :)

اللخصوص خودت🌸

۱۰ شهریور ۹۹، ۰۹:۴۶

پاسخ:

من هم برای همه آرزوی یه زندگیه خوشمزه می کنم

زندگی با طعم پیتزا ایتالیایی چطوره؟ (؛

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۵۱

مترسک ‌‌‌‌‌

خب با این حساب الان من از زندگی خونوادگیم که تباه‌ترین و پرتنش‌ترین دوران خودش رو سپری می‌کنه، چه جوری می‌تونم لذت ببرم؟

۱۰ شهریور ۹۹، ۱۰:۱۴

پاسخ:

فرهاد بدون شیرین چطور میتونه زندگی کنه و لذت ببره

شما چطور می تونید با وجود مشکلات زیادی که دارید از زندگی کردن لذت ببرید

من چجوری می تونم؟!

من هم عین شما یه عالمه مشکلات خانوادگی دارم، داشتم، و هنوز هم دارم!

خیلی وقتا آدم خسته میشه، جدا از اون من اولین باری که متوجه این قضایا شدم سنی داشتم که به من می‌گفت الان باید بری با عروسکات بازی کنی به جای این فکرا/:

و این برای من سخت بود خیلی سخت و بیشتر از همه این اذیتم می کرد که این مشکل من که نیست من این مشکل رو به وجود نیاوردم چرا من باید تحملش کنم

واقعا چرا من، و من نمی تونستم فقط به خودم فکر کنم! شاید هم از گفتنش به دیگران می ترسیدم نمی دونم

اما می خواستم خانوادم رو کنار هم نگه دارم من یه خواهر یه ساله دارم

و با خودم که فکر می کنم می بینم از هم پاشیدن خانوادمون هیچ مشکلی رو حل نمی کنه فقط سختی ها توی یه قلب دیگه فرو میرن

این سختی ها همیشه هستن، همیشه قرار بوده که باشن مثل انرژی می مونه که هیچ وقت نابود نمیشه همیشه از شکلی به شکل دیگه تغییر پیدا می کنه

من نمی تونم از داشتن یه مشکل خانوادگی خوشحال باشم هرکس دیگه جای من بود هم همین بود، شماهم نمی‌تونید، شاید اگه تجربش نکرده بودم نظر دیگه ای داشتم ولی میدونم که نمی تونم و شما هم که به نظر نمیاد تاحالا تونسته باشید

ولی از یه مرحله ای به بعد من اون مشکل رو گذاشتمش کنار خودم چیزی ازش کم نشده حتی هر روز هم تکرار میشه هر روز اثراتش در اتاقمو میزنه، هنوز هم وجو داره شاید حتی بیشتر از پیش

ولی من دیگه بهش اهمیت نمی دم از حل شدن اون مشکل نا امید شدم شاید، نمی دونم

ولی دیگه نمیتونه اعصابمو بهم بریزه قدرتش در برابر من کم شده

من الان میتونم بگم که از درگیر شدن باهاش لذت بردم!

لذت‌بخشه وقتی قوی می مونی در برابر هرچیزی، آدمیه احساس غرور و قدرت میکنه

اینکه چطور میشه از بدترین چیز های زندگی لذت برد رو من نمیدونم مثل خیلی از چیزای دیگه که نمیدونم

فقط میدونم آدم هایی بودن که از بدترین لحظات عمرشون هم لذت بردن

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۳۷