قلب من در جست و جویت مرده است
پیکرم از آرزویت مرده است
ای که با هر روشنی بیگانه ای
شاد باش آن ماه رویت مرده است...
پا نوشت: در حال سرودن شعر دیگری بودم که این دوبیتی به ذهنم خطور کرد
به این فکر میکنم که خیلی وقت ها به اندازه ی صد ها سال حرف برای زدن داریم
در عین حال به گفتن یک جمله بسنده می کنیم
اون یک جمله انگار بیشتر از هر چیزی توی دنیا میتونه حس و حال درونی مارو به تصویر بکشه
این دو بیتی هم برای من همینطوره...
روح من هم با خیالت پر کشید
چشم من بی رنگِ رویت مرده است
منم داشتم شعری مینوشتم که یه سر به بیان زدم و دیدم یه ستاره روشنه...
جسارت کردم و یه بیت هم من نوشتم، امیدوارم ببخشی :)
گاهی وقت ها هم به اندازهی هزاران سال حرف داریم. اما سکوت میکنیم...