در این روز های از سیاهی پر

قلب من بار ها از خودش پرسید:

عشق تو در میان او خفته؟

یا تنفری که می ترسید؟

 

سمت تو آسمان ها صاف

سمت من ابر ها پریشانند

شادی و نور و روشنی انگار

از من خسته دل گریزانند

 

دفتر شعر کوچکم اکنون

واژه واژه اش ترانه شده

شاخه های من بریده ولی

دلخوشم که آشیانه شده

 

سپیده عادلی پور