رفتی و دور شدی، تار شدی!
قلب من سوخت و تو
شاد شدی شاد شدی(:
با که گویم من از این زخم عظیم دل خود؟
که چگونه تو در آن خار شدی خار شدی!...
(سین. عین).(آرام)
رفتی و دور شدی، تار شدی!
قلب من سوخت و تو
شاد شدی شاد شدی(:
با که گویم من از این زخم عظیم دل خود؟
که چگونه تو در آن خار شدی خار شدی!...
(سین. عین).(آرام)
غصه ای در دل من هست که در عالم نگنجد
آه و آه از این همه مستی که در جامم نگنجد...
(سین. عین). (آرام)
مست مستیم شب تیره چه با ما بکند ؟
گر شکستیم ندم گشته چه با ما بکند ؟
چون که بشکست چنین پنجرهٔ کوخک ما
آه و افسوس سبب گشته چه با ما بکند ؟
(سین. عین). (آرام)
دلم گرفته است!
به آسمان خیره می شوم،
ابر های تیره رنگ از کنار ماه دور می شوند و دور می شوند
روی خط سربی افق
یک شیار نور می شوند
دلم گرفته است!
در آسمان قلب کوچکم
تو از کنار من دور می شوی و دور می شوی
و من چه ابلهانه فکر می کنم
به آسمان بی افق...
(سین. عین).(آرام)