به نام آرام

صندوقچهٔ نوشته های او

۳۶ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۵:۵۸ ب.ظ سفید
شوق

شوق

بیا ای چشمه ی جوشان

دوای مُلکِ دردم باش

به سیرابی مثالم کن

اَمان جانِ سردم باش

 

نه چون خورشید تابانم

نه چون مهتاب در گردش

به ویرانی شبیهم من

پرم از غم پر از خواهش

 

تنم در آتش عشقت

چو یک پروانه ی رقصان

درونم شعله می گیرد

نمی سوزد پیراهان

 

تو بارانی و جان بخشی

تو مفهوم جهان پرور

ببار و زنده ام گردان

سرآغازِ رهِ باور

 

اگر تیرم زنی جانا

به از بوسیدن دیگر

وگر مرگم دهی آن به

که بویم من تنِ دیگر

 

به اُنس خاک با جسمم

در آن روز تماشایی

و مرگ پیکری خسته

که بر زخمش تو بینایی

 

که جز رویت نخواهم تا

مگر یکدم روا گردی

وگر هم نا روا بودی

به شوقم بی هوا گردی

 

 

(سپیده. عادلی پور). (آرام) 

۰۹ تیر ۰۰ ۱۲ نظر
سفید

المپیاد به شیوه ی من

زمین و آسمان کنون به مدح تو زبان کشند

و چشم و گوش هر نهان به زیورت روان کشند

میان شعله این چنین شکوفه پرورانده ای

و بر سر دو شانه ام فرشته ای نشانده ای

قلم تو تیز می کنی برای هر نوشته ام

و بال می دهی مرا چنان که یک فرشته ام

به وقت غصه آمدی دوای درد من شدی

چو شب رسید و تیره شد تو ماه زرد من شدی

قسم به عاشقانه ی رز میان سینه ام

واشک شوق روشن میان هر دو دیده ام

که جز تو را نخواهم از تو تا اجابتم دهی

و پاک دامنی کنم مگر نجابتم دهی

 

(سپیده. عادلی پور). (آرام)

 

+نوشته شده در اواسط آزمون المپیاد زیست شناسی/:

 

 

۱۸ اسفند ۹۹ ۱۸ نظر
سفید
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۰۷ ب.ظ سفید
صرفا چون دلم نیومد همش رو نذارم

صرفا چون دلم نیومد همش رو نذارم

در انتظار روی تو سفید گشته موی من

ز زخم هجرتت ببین چه پیر گشته روی من

به خاک غم فتاده ام بگیر لحظه ای مرا

کتاب و دفترم ببین که نیست صفحه ای مرا

مَه ای که شعله ور شود شبی ستاره می شود

بسوخت جان من کجا کسی دوباره می شود؟

از آن شبی که چشم تو ربود قلب و جان من

نخفت دیده ام دگر نداده دل امان من

جنون رسیده تا سرم بیا و درد من ببین

به زخم خود سری بزن عذار زرد من ببین

مگو که دل بریده ای مگو که خسته ای دگر

به جان رفته ام قسم مگو شکسته ای دگر

به شوق خسته ام نگر که بعد تو روانه شد

و حال خوب و تلخ من که قصه ی شبانه شد

جهان من بدون تو مثال تنگ خالی است

و تیرگی و تیرگی تمام رنگ قالی است 

 

 

(سپیده. عادلی پور).(آرام)

 

 

۱۴ اسفند ۹۹ ۱۶ نظر
سفید

ما سوا

 

 

جدا ز روی ماه تو چگونه زندگی کنم؟

و زندگی چرا کنم جدایی از نگاه تو؟ 

 

 

 

پ. ن: هیچی😅

 

 

 

۲۶ بهمن ۹۹ ۱۰ نظر
سفید

از حذف شده ها(:

 

 

 

 

جهان من بدون تو مثال تنگِ خالی است

و تیرگی و تیرگی تمام رنگِ قالی است 

 

(سپیده. عادلی پور).(آرام)

 

 

 

۱۸ بهمن ۹۹ ۱۶ نظر
سفید