به نام آرام

صندوقچهٔ نوشته های او

آسمان بی افق

دلم گرفته است!

به آسمان خیره می شوم، 

ابر های تیره رنگ از کنار ماه دور می شوند و دور می شوند

روی خط سربی افق

یک شیار نور می شوند

دلم گرفته است!

در آسمان قلب کوچکم

تو از کنار من دور می شوی و دور می شوی

و من چه ابلهانه فکر می کنم 

به آسمان بی افق...

 

(سین. عین).(آرام)

۱۴ مرداد ۹۹ ۱ نظر
سفید

شاید فراموش کرده ایم؟!

گاهی فراموش می کنیم

فراموش می کنیم که قلب برای عشق ورزیدن است

نه انبار نفرت های کوچک و بزرگ. 

فراموش می کنیم زندگی کردن را و لحظاتی طولانی گوشه ای می نشینیم و غصه ی دیروز و امروز و فردا را می خوریم

اصلا چه اهمیتی دارد که 

پیرهن مان چه باشد؟ 

فرق میان بزرگ و کوچک چیست؟ 

زنی فاحشه چه کم از بانویی پاک دامن دارد؟ 

گاهی فراموش می کنیم

گاهی فراموش می کنیم که از تمام مان جز یادگاری خاکستری رنگ چیزی بر جای نمی ماند

و فراموش می‌کنیم لحظه های پوچی را که قسمت اعظم زمانمان را در خود فرو می برند

چرا آواز طوطی ها را به کلاغک های مشکی پوش ترجیح می دهیم؟ 

شاید همه مان فراموش کرده ایم! 

(سین. عین.). (آرام) 

 

۰۹ مرداد ۹۹ ۱ نظر
سفید

کشف 1

چیز جدیدی که امروز کشفش کرده ام این است. 

ادامه مطلب
۰۸ مرداد ۹۹ ۱ نظر
سفید

درد

دردی که از تو باشد 

                             به ز هزار درمان(:

 

(sepideh Adlipour).(آرام) 

۰۷ مرداد ۹۹ ۲ نظر
سفید

🖤

نبود تو مرا کشت!

دلتنگ اگر شدی

این شعر را بخوان

من جایی میان همین کلمات مرده ام... 

۰۷ مرداد ۹۹ ۱ نظر
سفید