به نام آرام

صندوقچهٔ نوشته های او

لبریز

غصه ای در دل من هست که در عالم نگنجد

آه و آه از این همه مستی که در جامم نگنجد...

(سین. عین). (آرام) 

۱۱ شهریور ۹۹ ۳ نظر
سفید

زندگی

زندگی مثل یه لیوان نوشیدنی می مونه

مهم نیست چه مزه ای داره!

وقتی تشنه باشی 

ازش لذت می بری... 

۰۹ شهریور ۹۹ ۱۱ نظر
سفید

جوانه

لیوان دلم که پرشد

باقی غصه هایم از گوشهٔ چشم 

بر روی دفترم چکیدند!

 بوی جوهر خودکار تیره رنگم با کاغذ های کاهی خیس خورده ام عجین شده بود 

دفترم را ورق زدم 

با این همه باران 

عجیب نیست اگر واژه ای جوانه زده باشد... 

۰۴ شهریور ۹۹ ۱۰ نظر
سفید

محال

محال است که من بی تو توانم

کجا مزه دهد بی شکر حلوا؟!

(سین. عین). (آرام) 

۰۲ شهریور ۹۹ ۷ نظر
سفید

با تو

تیره بودم آمدی، اکنون مشعشع گشته ام

خفته بودم آمدی، هشیار و ناطق گشته ام

بی تو چون مرغی بُدم محبوس در کُنجی بعید

با تو اکنون پوپکی شاداب و فارغ گشته ام

یاد تو چون بر سرم بگذشت پرسیدم زخود

چون‌ که‌ یادت می رود سرمست و راغب گشته ام؟

من گریزان بودم از هر مکتب نام آوری 

هادی رویت بدیدم حِبر و ناسخ گشته ام

من چه بودم بی تو یک مصروع آشفته خیال

از تو است اکنون اگر آرامِ ناظم گشته ام 

 

( سین. عین). (آرام) 

 

پانوشت: این اولین شعریه که تخلصم توشه

خودم سر این کلی ذوق کردم😂

۲۵ مرداد ۹۹ ۱۵ نظر
سفید